لبهایت
چقدر لبهایت می چسبد
مثل چای با بخار فراوان
وسط یک روز سرد برفی
ومن سخت
چای را / لبت را
هورت می کشم
در این
سرمای زیر صفر درجه
چقدر لبهایت می چسبد
مثل چای با بخار فراوان
وسط یک روز سرد برفی
ومن سخت
چای را / لبت را
هورت می کشم
در این
سرمای زیر صفر درجه
زندگی است دیگر
گاهی حواسش نیست
می چرخد / نمی چرخد
و درست پرتت می کند جایی که دوست نداری
زندگی است دیگر
حواسش نیست
به دل نگیر
شب
با همه ی پنجه هایش
به گردنم
آویخته بود
تو
در من طلوع کردی
صبح شد!
.........................
خوبم
خوب تر از وقتی که دیابت نداشتم
آنقدر شیرینی که
قندت را در من
به حراج گذاشته ای
اگر چشمهایم
دست از تهوع برداشته بودند
کوه هم که بودی
فرهاد می شدم
وزندگی شیرین می شد!
حنجره ام یخ بسته
و صدایم گرفته است
سرما نخورده ام
ضریح شانه هایت را گم کرده ام
و هق هق گریه در گلویم
به شب نشینی نشسته است
اجاقی گرم می خواهم
کمی از صدایت را برایم بفرست!
تقدیم به استاد عزیزم دکترنوشین آقاجانی
"معصومیت خواب تو"
بیدار نمی شوی
که میهمانت کنم
به اولین کلمه که در صبح نوشیده ام!
بیدار نمی شوی
و چه غریبانه
در هوای کلاسمان
گرد پریشانی ریخته ای!
از من تا دستهای تو
تا پلکهای برهمت
تا باز شدگی دروازه های کوچک قلبت
فاصله ای نیست!
اندوه من از خفتگی چشمهای تو / نه !
از کلمه هایی ست
که معصومیت خواب تورا
آشوب می کنند!
سهم من آ
سهم من ب
سهم من آب ، آفتاب
وقتی تو از دریچه ی کوچک دلم
دست تکان می دادی
تو نیستی
آسمان شهر چه مه گرفته است
و غمگین تر از آن
پرندگانش
که برای دانه ای ارزن
تن به قفس سپرده اند !
مثل بادی که بوی گندم زار می دهد
دستهایم
موهایت را به یاد می آورند
و مثل نانی که بوی تنور می دهد
آغوشت را به یاد می آورم !
من در کدامین پس کوچه ی ذهنت
جامانده ام
که به یادم نمی آوری !؟
( سرزمین من )
من عشقم را
در سرزمین تو یافتم
سرزمین اندوه ودلدادگانی که
دلهاشان را ،کنار امام زاده ها چال کرده اند
و دخترکان معصومی که
دوشیزگیشان را با غرور فریاد میزنند
و لبهاشان در عطش بوسه ای
از هزار کویر گذشته است!
در میان هم رقصانی که
تو را زیر قدمهاشان
لگدکوب میکنند
وبرادران همبندم
که با طناب ایمانشان به دار آویخته می شوند!
من عشقم را
سرزمینم را
در چشمهای تو
دستهای تو
وتن پاره پاره ی تو،یافتم
جایی که استحقاقش را داشتم!