شعر
شب
با همه ی پنجه هایش
به گردنم
آویخته بود
تو
در من طلوع کردی
صبح شد!
.........................
خوبم
خوب تر از وقتی که دیابت نداشتم
آنقدر شیرینی که
قندت را در من
به حراج گذاشته ای
شب
با همه ی پنجه هایش
به گردنم
آویخته بود
تو
در من طلوع کردی
صبح شد!
.........................
خوبم
خوب تر از وقتی که دیابت نداشتم
آنقدر شیرینی که
قندت را در من
به حراج گذاشته ای