تولد
تولدم را
بین چهار دیواری
شمعهای مرده
جشن میگیرم
و می اندیشم
سال آینده
جنازه ی مریم باکره ای را
به دوش می کشند
که هیچ شباهتی به من ندارد!
تورا
بین شمهای مرده
به یاد خواهم آورد
تا روشن شود
تمامی کیکهایی که
خاموشی را
میهمان تولدم کرده اند
وبا نفسهای تو
فوت میکنم شمها را
تا مسیح در من
به آسمان برسد
شاید دیگر هیچ تولدی
با شمعهای مرده
همخوابه نشود!