شعری از خودم
خدای گندم زار
ابری شوم
بر سرم سایه دوانیده
وخدایی که لای این گندم زار بود
گم شده
قیل و قال کلاغهای سیاه پوش
نبودنت را جار
و صدام را تکه تکه
در پستوی خانه شان
پنهان می کنند
تو نیستی
زمین نیست
هوانیست
خدا نیست
و گندم زار بدون خدا
خاکستر نشین رویای سبز خویش!