• وبلاگ : پرسه درخيال
  • يادداشت : داستاني از نشست
  • نظرات : 0 خصوصي ، 22 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2      
     
    جهنم رنج موجودي است كه توان دوست داشتن ندارد(داستايفسكي)
    + نگاه به محمد 

    سلام محمد جان اميدوارم خوب و سرحال باشي و بنويسي .

    راستي از خيرالله چه خبر ؟ انگار حالش خوب نيست . خيلي وقت است خبري ازش نيست . يك عكس هم گذاشته كه نمي دانم نشانه ي چيست . اميدوارم هميشه سلامت باشد و شاعر .

    محمد جان هميشه آدرس وبت را پايين نوشته ات بگذار .

    محمد جان من داستان (( ويلچر )) را دادم سيفالله . بخوانش . ويلچر را يك سال پيش نوشتم . تنها بازمانده ايست از نوشته هايم كه دارمش . بدرود دوست من .

    + نگاه 

    درود . جلسه ي روز پنج شنبه برگزار شد . البته همه ي بچه ها جوياي احوال شما شدند . چند شعر خوانده شد و يك نثر ادبي از خانم ايزدي . و جرفهايي درباره ي شعرها زديم . قرار شد جلسه ي بعدي در تاريخ 2 اسفند برگزار شود .

    + محمد 

    با يه شعر به روزم

    + محمد 

    سلام ..

    داستان را خوندم . جالب بود .

    بايد دوباره خوندش .

    + علامه ي دهر 

    انتخاب برف براي به وجود آوردن فضايي مناسب با موضوع داستان هم جالب است . برف از اول داستان تا پايان داستان با ما همراه است . برف همچنين براي بيان يكرنگي و يكشكلي و تكرار و بالاخره يادآوري اينكه همه چيز يك چيز است و اين يعني همان پوچ بسيار مناسي بود در داستان .

    پايان داستان دختر در برف محو مي شود يا يكشكل مي شود و يا اصلا بودنش زير سوال و ترديد مي رود .

    + نگاه 

    داستان را دوباره خواندم . باز هم مي بينم داستان خوبي است و شايد خيلي روي آن كار شده باشد . خانم قادرپور توانسته است تا حد زيادي نثرش را دلپذير كند . طوري كه خواننده نميتواند حتي از يك كلمه بگذرد .

    اما در پاراگراف اول يا دوم است كه جوان در كيوسك تلفن است نويسنده نوشته : با خود گفت :

    به نظرم اگر مي نوشتند : گفت بهتر بود ويا اينكه اصلا بايد نوشت گفت نه : با خود گفت چرا ؟

    چون داستان از زاويه ديد كيوسك تعريف مي شود و بايد كيوسك بشنود . اگر با خود و در ذهن خود گفته نميتوان زاويه ديد را توجيه كرد .

    در جاي ديگر هم زاويه ي ديد ناگهان داناي كل مي شود . مخصوصا در پايان . هر چند خواننده آنقدر در داستان غرق مي شود كه به اينها توجه چنداني نمي كند اما اينها را بايد جدي گرفت

    من متوجه هستم كه نويسنده مي تواند زاويه هاي ديد را تند تند عوض كند ولي وقتي منحصر به فرد بودن يك داستان در ايتدا انتخاب زاويه ي ديد عالي و غير تكراري و تكنيكي مثل اين داستان است بايد حواسمان باشد كه تا پايان به آن وفادار باشيم .

    حرفهاي زيادي درباره ي اين داستان مي توان نوشت كه فعلا از طرف من كافي است .

    باز هم به خانم قادرپور به خاطر اين داستانشان تبريك مي گويم

    و از شما خانم ابراهيمي هم ممنون كه حوصله كرديد و اين داستان را آورديد براي همه . سپسگذار . پايدار باشيد .

     <      1   2