سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پرسه درخیال

صفحه خانگی پارسی یار درباره

شعری از خودم

(آسمان سربی )

 

آسمان سربی خیالم

بی خیال باریدن

وسلولهای خاکستری و مبهم ذهنم

در انزوای خویش مرده اند

 

کفشهایم جفت نمی شوند/کفشهایم جفت نمی شوند

و پاهایم را یارای گریختن همراهیشان

 

کجاست

آسمانی که مرا

با ترانه هاش کوک کند

وکوچه های ذهنم را

رقص نور،خیرات

 

اینجا

روی سنگ فرش هیچ خیابانی

حبابها را مجال رقص

و پرده های چروکیده ی نگاهم را

مجال نگریستن نیست!

اینجا

شروع باران های شبانه ام

یه خاطر دلی که

لنگر گاه خیال تو

وکشتی شکسته ای

که هر چند وقت یک بار

پهلو میگیرد

کنار ساحل سوخته ام

تا سر از انزوای خویش در آورد

آسمان سربی ام!