• وبلاگ : پرسه درخيال
  • يادداشت : داستاني كوتاه از مهر زاد مقدس
  • نظرات : 2 خصوصي ، 13 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    خيلي وبلاگ خوشملي داري اين داستانه خيلي قشنگ بود خيلي كار خودت بود؟

    خوشحالم ميكني اگه به كلبه ي اين پرنس كوچولو بيام تازه وبلاگ زدم خوب بياي پيشم خوشحال ميشم

    اخه گناه دارمهيچ دوستي ندارم
    + خيرالله به مهرزاد 
    در جاهايي با نثر داستان برخورد سهل انكارانه اي شده است همين
    + راوي به مهرزاد وخانم پگاه و... 

    به نظر من يعني نظر خود خود

    با اجازه عزيزان داستان نويس من يه چند تايي داستان هم دارم وميتونم نظري هم بدم اين داستان داره روزمرگي کلي دنيا واين که کل دنيا ونه آدماش دچار روزمرگي شدن وانگار مثل عقربه ساعت داره ميره وميآد وپيرمرد به خاطر طرد خودش از روزمرگي هر روز رکورد ميگذارد و يك ركورد تازه هم ميتواند روزمرگي را از بين ببرد واين كه مهرزاد ميگه جزييات فلان و خانم پگاه ميگه جزييات فلان مهم نيست ( البته نه كه اصلن مهم نباشه) مهم اينه كه بدونيم جزييات هست وجز لاينفك هر چيز وهر كسي است و جوهره است واصل وريشه وانچيزي كه ميشه كنارش گذاشت جزييات نيس اون اضافات است

    ممنون

    + مهرزاد به پگاه 

    آخرين پست من !

    چرا آخرين پست من ؟ مي داني چرا من هميشه ساكتم ؟ جز چند بار معدودي حرفي از من شنيده اي ؟ چون حرف زدن و بحث كردن باعث به چالش كشيدن انديشه مي شود . و بعضا خوش ندارندش . خيلي ها را ديده ام كه حرف درست و سر راست و صاف را قبول ندارند . چرا كه با عقايدشان سازگار نيست و در اين وسط دعوا سر مي گيرد . من بحثي را دوست دارم كه به نتيجه اي برسد و در آن چيزي ياد بگيرم . نه كه دعوا كنم تا حرفم را به كرسي بنشانم . من دوست دارم پشت سر حق باشم تا اينكه من حق داشته باشم ! احساس مي كنم اين بحث دارد به اين سو پيش مي رود و ادامه اش باعث اطاله كلام و وقت است . پس همين جا به خدا مي سپارمش . اما براي آخرين قسمت اين را مي نويسم اين را از كتاب عناصر داستان ميرصادقي برايت مي نويسم . جالب است بداني در داستان نه آنگونه كه تو مي پنداري تصوير وجود دارد . (البته آن كه تو تصوير مي خوانيش ) و نه جزييات . حداقل در اين كتاب و چند كتاب ديگري كه در دسترس من بود چيزي نيافتم ! جايي چيزي ديدي ممنون مي شوم مرا هم خبر كني . و در ضمن اين لايحه نيست كه من مي گويم اين بيانيه است !

    جزييات يا رنگ يا هر چيز ديگري که است چندان مهم نيست ! چرا که قابل حذف شدن است آنهم بودن اين که به داستان صدمه اي وارد شود يا حداقل به خيلي از داستانها . بعله بعضي جاها تو توصيف يا چزييات را نمي تواني حذف کني . چرا که داستان بر آن استوار است مخصوصا در داستانهايي که پيرنگ کم رنگي دارد . و حادثه اي نيست .

    اين را من مي گويم و مي تواني از آن در دادگاه عليه من استفاده كني . اما در بخش فضا و رنگ كتاب فوق مي خوانيم :

    فضا و رنگ صرفا بسته به تمايل نويسنده است اين كه چطور بخواهد از آن استفاده كند . اغلب هماهنگي و سازگاري موضوع با فضا و رنگ داستان موجب ايجاد احساس مي شود . گاهي لحن گوينده اين كار را انجام مي دهد مثل گلدسته ها و فلك جلال ال احمد . بعضي اوقات فضا و رنگ عنصر غالب بر داستان است و پيرنگ و موضوع و درونمايه داستان را تحت الشعاع قرار مي دهد. مثل فضا ورنگ سورئاليستي در بوف كور .

    تعريف فضا و رنگ

    .... براي توصيف تاثير خلاقه اي از ادبيات يا نمونه هاي ديگر هنر بكار برده مي شود . فضا و رنگ با حالت مسلط مجموعه اي كه از صحنه ، توصيف و گفتگو آفريده مي شود سر و كار دارد ....

    ----------------------------------------------------------

    در اينجا بحث من تو را من يكطرفه تمام مي كنم . مي خواهي فكر كن من قبولت كردم اما نه . كه تو طرفه مي روي و سفسطه مي كني . در هر صورت من داستان مزه را براي اين بحث خلق كردم كه به خيلي ها مزه داد انگار (نظام و خيراله و راوي و خودم تا حالا )‏ و براي همين از تو ممنونم و خدا نگهدار....

    راستي حتما كتاب عناصر داستان را بخوان . خيلي خيلي مهم است . حتي مهمتر از روزگار از دست رفته مارسل پروست و من و تو ! مخصوصا براي من و تو .

    موفق و پايدار باشي

    + پگاه 

    هر چيز قابل حذف شدن بي اهميت است؟!

    اين ديگر چه لايحه اي است كه ارائه مي دهي اصلا موافق نيستم ! جزئيات به جاي خودش واقعا مهم است !

    اصلا تا تو معني جزئيات را نداني پي به مهم بودن يا نبودن آن در كدام داستانها نخواهي برد !

    لطفا معني كن تا بحث كنيم اين جوري تو منظورت از جزئيات و من منظورم از جزئيات فكر نكنم مثل هم باشد پس فكر نكنم اين طوري بشود گفت كدام جزئيات مهم تر است!

    معني لطفا!

    + نظام 

    دوستان عزيز اي كاش اين بحث را ادامه بدهيد . من با دقت ميخوانم و جدا ياد مي گيرم .

    ولي من هنوز تو فكر پيرمردم كه رفت كوه . امروز عصر برميگرده .

    + مهرزاد به خيرالله 

    اين دو جمله ( كه من حالا گرفتم چي مي خواهي بگويي ) ديالوگ است و بايد به مرد بخورد . نمي شود كه به شيوه ديگري بيان شود غير واقعي خواهد شد . تصنعي ...

    همانطور كه ديشب گفتم اگر قرار باشد بين طنز يا نثر يكي را بر گزينم مطمئنا طنز خواهد بود كه جدي تر از اين نمي دانم و نمي بينم . طنز يكتا زبان ماندگار و براني است كه نويسنده در اختيار دارد . شمشيري است كه اثرش را چون پنبه مي گذارد . متوجه اش نمي شوي اما اثرش كاملا در تو نمود خواهد يافت . جلواش را هم حتي نمي تواني بگيري ... نمي دانم شايد زيادي دارم ازش تعريف مي كنم اما من اين طور فكر مي كنم ...

    + مهرزاد به پگاه 

    نگاه كن يواش يواش پيش برويم بهتر است . سر آن دوتا هم مي رسيم . اصلا عجله نكن .

    مي گويي :من هيچ وقت نگفتم كه داستان بدون جزئيات داستان خوبي نيست .

    خوب من ميخواهم از اين نتيجه بگيرم كه جزييات چندان هم مهم نيست . چرا كه وقتي چيزي قابل حذف شدن است دليل بر بي اهميتي آن است .

    درست است ؟ اين را قبول كن برويم سر قسمت بعد ...

    + پگاه به مهرزاد 

    سلام .من هيچ وقت نگفتم كه داستان بدون جزئيات داستان خوبي نيست يا به بدنه اش لطمه مي خورد ! بحث ما اين نيست كه جزئيات مهم است يا نه !بحث ما سر اين است كه شما بيا اين دو كلمه را براي من معني كن

    جزئيات=

    رنگ=

    وقتي اين دو كلمه را معني كردي آن وقت من و شما و همه ميتوانيم بحث كنيم كه جزئيات مهم است يا نه لطمه ميزند يا نه!

    خدا وكيلي اين دو تا را معني كن همين !

    موفق باشيد!

    + خيرالله به مهرزاد 
    خسته نباشيد رو قطعن بايد بشنوي .....تبريك رو حتمن بايست بهت كفت .......داستان خوبي بود ؟اما شايد بهتر بود در سطرهايي با نثر داستانت برخوردي جدي تر ميكردي (ها نزديک بود يادم برود ).....جه جوري بكم شايد علاقه ي ذاتي شما به طنز ( روباه پدر سوخته نبود )مقداري ناخواسته به داستانت لطمه زده ......براي مهرزادي ماندكار،ادبيات از شما مهرزادي جدي تر ميطلبد....... خسته نباشيد رو قطعن بايد بشنوي
    + مهرزاد 
    ممنونم راوي جان . اما پگاه من هيچ جا چيزي را قبول نكرده ام . فقط گفتم نگاه گفت آن كه تو مي گويي همان است كه ما مي گوييم . ولي من گفتم هنوز دلم بر نمي دارد. داستانم را بخوان . و سعي كن جزيياتي در آن بيابي . همانگونه كه خودت مي گويي . در مورد جزييات كه مي شود مقابل يا متضاد كليات . يعني جزييات چيزي است كه در صورت حذف شدن به بدنه داستان صدمه اي وارد نيايد . يك جمله را حذف كن كه داستان به هم نخورد . يك كلمه را حداقل . سعي كرده ام در خرج كردن كلمات خست كاملي به خرج دهم . پس خواهي ديد كه داستان بدون جزييات هم مي تواند كامل و قشنگ باشد . اگر اين را قبول داري بر مي گرديم به تفاوت رنگ و جزييات . اميدوارم بتوانيم در كنار هم چيزي ياد بگيريم . نوشته آن روز را هم فرستادم به ايميل ات همان كه آن بالا هست ...
    + نگاه 

    درود . مهرزاد داستاني نوشته كه خواندم . خيلي خوب مي شود اگر داستان يا شعري آن بالا باشد بشود درباره اش تبريكات گفت . تضاد عجيبي وجود دارد بين تلفني كه پيرمرد هي شماره مي گيرد و در شبكه موجود نيست و موبايلي كه مهرزاد حتي داستانش را آنجا مي نويسد و در عين حال به هر زنگي جواب مي دهد .

    مهرزاد جان موبايلت را بگذار كنار تا من هم بگويم داستان خوبي بود . -

    -----------------------------------------------

    پگاه از جلسه ي خوب و صميمي و شاعرانه ي روز پنج شنبه سپاسگزارم . پايدار باشيد .

    + راوي به مهرزاد مقدس 

    سلام

    تبريك ميگم خيلي جالب وجذاب بود