• وبلاگ : پرسه درخيال
  • يادداشت : نشست اد بي
  • نظرات : 2 خصوصي ، 11 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + مقدسي . يك نامه از فروغ 

    اين نامه اي از فروغ فرخزاد به پدرش است . با اين نامه با روحيات اين بزرگترين شاعر زن ايران آشنا مي شويم .

    پاپا جانم.‌‌ خيلي وقت است که براي شما نامه ننوشته‌ام. يعني نوشته‌ام و نفرستاده‌ام. الان روي ميز دو تا پاکت هست که روي هر دو آدرس شما را نوشته‌ام، اما هميشه فکر کرده‌ام که بايد نامه‌ها را عوض کنم و همين?طور روي ميزم مانده. نمي?دانم براي شما چه مي?توانم بنويسم. حالم خوب است. مثل هميشه آدم هرقدر درويش?تر بشود در زندگي راحت‌تر است. حالا من خودم را عادت داده‌ام که از زندگي توقع زيادي نداشته باشم. هميشه مي‌گويم همين?طور که هست بازخوب است. خيلي‌ها هستند که به قدر من هم خوش?بخت نيستند و به ‌اين ترتيب کمتر فکر مي‌کنم و بيش‌تر زندگي مي‌کنم. حال امير هم بد نيست، ما اغلب روزها همديگر را مي‌بينم و مثل هميشه صحبت ما در اطراف تهران، بچه‌ها، مامان و پاپا دور مي‌زند و اين تنها موضوعي است که ما مي?توانيم روزهاي بي‌شماري راجع به‌ آن صحبت کنيم و هيچ?وقت خسته نشويم. ما وقتي با هم هستيم هر دو مي‌فهميم که چه‌قدر اين مامان وبابا واين بچه‌ها را دوست داريم و چه‌قدر دلمان مي?خواهد که آن?ها هميشه در زندگي ما وجود داشته باشند و محبت آن‌ها را حس کنيم. من خيال داشتم اول تابستان به ايران برگردم. اما امير موافق نيست و عقيده دارد که من همين‌جا پيش او بمانم و با او به ايران برگردم. هنوز فکرهايم را نکرده‌‌ام. دلم براي کامي تنگ شده، اما از طرف ديگر فکر مي‌کنم که هنوز روحيه‌ام خوب نيست. هنوز قوي و عادي نيستم اگر به آن جا برگردم باز آن زندگي جهنمي شروع مي‌شود و من مي‌ترسم که نتوانم بعضي چيزها را تحمل کنم. از وضع کار و تحصيل من سؤال کرده‌ بوديد. شما مي?دانيد که من در زندگي هدفم چيست. شايد کمي احمقانه باشد، اما من فقط در اين?جا است که احساس رضايت و خوش‌بختي مي‌کنم. من مي‌خواهم شاعر بزرگي بشوم وشعر را دوست دارم. هيچ‌‌وقت غير از اين کاري نداشته‌ام، يعني از وقتي خودم را شناختم حس کردم که شعر را دوست دارم. من هر کاري مي کنم براي وسعت دادن دامن? فهم و شعور خودم مي کنم. من هرگز براي گرفتن ديپلم يا ليسانس درس نمي‌خوانم، بلکه منظورم اين ‌است که با وسعت دادن دامن? معلوماتم بتوانم کار مورد علاق? خودم را که شعر است دنبال کنم و موفق بشوم. من در ظرف هفت ماه که در ايتاليا بودم زبان ايتاليايي را خوب ياد گرفتم. من دوتا کتاب شعر از زبان ايتاليايي ترجمه کردم وحالا هم به کمک امير مشغول ترجم? يک کتاب آلماني هستم. يکي هم ترجمه کردم و براي چاپ به تهران فرستاده‌ام که البته برايم درآمدي هم دارد. من در ظرف اين ده ماهي که در اروپا بوده‌ام يک کتاب شعر هم نوشته‌ام که خيال دارم چاپ کنم. شعر خداي من است، يعني من تا اين حد شعر را دوست دارم. شب وروز من با اين فکر مي گذرد که شعر تازه‌اي، شعر زيبايي بگويم که هيچ?کس تا به حال نگفته باشد. آن روز که با خودم تنها نباشم و به شعر فکر نکنم برايم جزة روزهاي بي معني و باطل شمرده مي شود. شايد شعر نتواند ظاهراً مرا خوشبخت کند اما من خوشبختي را براي خودم به طرز ديگري معني مي‌کنم. خوش‌بختي براي من. . . لباس خوب، زندگي خوب يا غذاي خوب نيست، من وقتي خوشبخت هستم که روحم راضي است و شعر روح مرا راضي مي‌کند، در حالي که اگر هم? اين چيزهاي زيبايي را که مردم ديگر به خاطرش حرص مي‌زنند به من بدهند وقدرت شعر گفتن را از من بگيرند من خودم را خواهم کشت. شما از من يکي بگذريد، شما بگذاريد من از نظرديگران بد‌بخت و سرگردان باشم اما من هرگز از زندگي گله نخواهم کرد. به خدا و به مرگ بچه‌ام من شما را زياد دوست دارم. فکر کردن به شما چشم‌هاي مرا ‌پر از اشک مي‌کند. من گاهي اوقات فکر مي‌کردم و فکر کرده‌ام که چرا خدا مرا اين?طور آفريد و اين شيطان را به اسم شعر در وجود من زنده کرد تا من نتوانم رضايت و محبت شما را جلب کنم، اما تقصير من نيست. من قدرت قبول وتحمل يک زندگي عادي نظيرزندگي ميليون‌ها مردم ديگر را در خود نمي‌بينم. من خيال ازدواج ندارم. من دلم مي‌خواهد در زندگيم فرقي کنم و در اجتماعم زن برجسته‌اي باشم و گمان نمي‌کنم شما حرف‌هاي مرا نتوانيد قبول کنيد. براي من نامه بنويسيد چون من نامه‌هاي شما را دوست دارم. من دلم مي‌خواهد براي شما يک چيز خوب بخرم و بفرستم اما نمي‌دانم شما چه چيزي دوست داريد. من يک کمي پول دارم که مي‌خواهم با آن براي اولين مرتبه يک هدي? کوچولويي به باباي خوبم بدهم، اما شما بايد براي من بنويسيد که چه چيز دوست داريد. شما رامي بوسم.