درود . من در نشست ادبي از نيست انگاري نيچه گفتم و شما يك سئوال كرديد كه در آنجا مجال پاسخ نبود . پرسيديد آيا هنوز هم با اين مسئله درگيرم ؟ منظورتان نيست انگاري يا پوچي بود .و منظورتان اين بود كه بعد از 15 سال نوشتن داستان تنوع باز هم ذهنتان مشغول است ؟
بايد بگويم البته . وبايد اينطور باشد . ذهن انسان تنها در حالت اغما است كه با موضوعاتي بنياني چون نيهيليسم و موضوعات ديگر فلسفي درگير نيست . اگر اهل فكر باشم چه حالا چه سالها بعد بايد اين تعارضها و دعواهاي فكري ابتدا در وجود خودم اتفاق بيفتد و بعد منجر شود به شعر داستان و يا هر گفته اي هر فكري .
اگر مي بيني كه مردم عامي ذهنشان درگير نيست بدان كه آنها فكرشان را تعطيل كرده اند يعني تصميم گرفته اند تنها با محيط و احساسهايي كه بر ؟آنان وارد مي شود زندگي كنند نه با فكرشان
عصر حاضر عصر نسبيت و عدم قطعيت هر گونه حقيقتي است كه حقيقت انگاشته شود . وجود هنري مديون اين تضادهاي فكري است كه آن را با احساس آرايش مي دهيم تا شدت گزندگيش كمتر باشد .
سئوال ديگرتان در مورد محوريت وجود انسان بود . و گفتيد خداوند چيزهاي ديگري را هم آفريده . من مجال ندادم يا وقت كم جلسه نمي دانم . ولي متوجه سئوالت نشدم . وگرنه بحث مبسوط است . اميدوارم در جلسات ديگر شركت كنيد .