اين صفحه زرد از روي نظرات بيرون نميره
سلام ...
منتظرم ....
سلام پگاه شعر من را خذف كن
سبز نيست،انگار ديروقتي است شاه توت باغچه مان پير شده
ديوارهاي گچي اتاق از رطوبت ديروز زرد گشته
سقف سوراخ بود و نگهبان من غمگين......
از آن پس باران نباريدورد پايش بر ديوار اتاقم خشک شد
بي تحرک همانند مترسکي کاغذهاي آفت زده ي اطراف اتاق را مي نگرم
وپرندگان حضور دارند،پرندگان افکار پوچ بر ديواره ي ذهنم
شبنم خادم
سلام ودرود !
فردا نشست ادبي داريم كاش همه بيايند !
البته دارم صحبت ميكنم شايد كدورتها كنار رود و بعضيها كه نمي ايند بيايند چون توي اين نشست ما به بچه هايي حرفي براي گفتن داشته باشند واقعا احتياج داريم!
دل در فراخور چشمت اگر غروب سايه كند
ياراي چشم نيست كنون استخاره كند
اين اشك هاي نريخته اين التهاب نگون
اين رشته بافته افكار پاره كند
درود . اي كاش راهي بود كه مثلا بچه ها خودشان هم مي آمدند و نظر مي دادند . مثلا خانم خادم . نميدانم شايد عيب از خودمان است كه زياد روي معرفي اين وبلاگ تاكيد نمي كنيم . اميد كه بيايند اينطوري قوت قلب و اميدي براي نوشتن و سرودن مي يابند . وقتي راوي برايش مهم است و من و شما كه يك شعر را براي هم موشكافي كنيم براي شاعر هم بايد مهم باشد و نمي دانم چرا ربع ساعت وقت نمي گذارند . اي كاش هميشگي باشند براي آمدن به اينجا البته وقت هست .
درباره ي شعر خودتان هم راستش حالا كه مي خوانم خيلي برايم جذاب است . البته هنوز هم به آن گيومه معتقدم .
سلام.من هم با نظررات نگاه موافقم.راوي جان اگر شعرهاي فروغ را بخواني و شاملو را آن وقت پي خواهي برد كه با اينكه بين شعر و نثر ادبي مرزي نيست اما هست! نمي خواهم بگويم شعر خانم خادم به قوت شعرهاي فروغ يا شاملو است اما خود شعر خانم خادم گوياي اين است كه او واقعا بر كلمات براي بيان احساساتش تسلط دارد مسلما اگر مطالعه اش را بيشتر كند كلمات بيشتري را خواهد يافت كه با آنها به بيان احساساتش بپردازد!
شايد بلند بودن مصراعهايش تو را به اين اشتباه انداخته كه نثر است !
من اطمينان ميدهم كه شعر است يك شعر زيبا با تصويري بديع و استعاره هاي زيبا كه متواني دست ببري توي موهاش!
همگي موفق باشيد !
ميدانم كه نظرت در مورد شعر نو برمي گردد به نوع تجربه ي شعريت . من نثر ادبي را اينجا نخواندم . نثر ادبي چيز ديگري است . اينجا تصويرهايي تكاندهنده است كه مجال نمي دهد به نثر بودن يا نبودن آن بينديشي . بكر بودن تصويرها و جملات در حد كمال است . انشا يعني نوشتن براي رساندن منظور يا معنايي . نثر ادبي هم تقريبا به همين معناست اما ادبي تر و البته عاشقانگي تر . اما اينجا با چند جمله ي كوتاه روبرو هستيم . كوتاه اما تكاندهنده . من به اين مي گويم شعر .
البته با حرف تو در عدم مطالعه صد در صد موافقم . خود شاعر مي گويد كه حتي فروغ را نخوانده . اين توصيه ي خوب تو را مي پذيرم . براي خود و همه . اما در شعريت شعر ي كه خواندم شك ندارم .
اگر شعرهاي ديگر خانم خادم را هم بخواني آنوقت متوجه مي شوي كه او تسلط عجيبي بر كلمات براي اداي احساسهايش دارد . از تو سپاسگذارم و بحث را دنبال كن . همه ي اين صحبتها به خاطر اين است كه ادبيات ساكت نباشد و اندوهگين . و بهتر شود . تو راوي روايت راويان هستي . بدرود .
من اين شعر ناب را انعكاس فروغ مي دانم در شعر كسي كه چندان با فروغ و شعرهايش آشنا نيست . من مدتي شيفته ي فروغ بودم . همانطور كه الان شيفته ي خودم هستم و ذهنم كه مجال نينديشيدن ندارد . در آن مدت فروغ را از هر نظر مطالعه كردم و يافتم كه او يك بيگانه در ميان مردم سخيف بوده است . ( منظورم شاعران وقت نيست كه خود قربانيان ديگري اند )
البته در جلسه هم از خانم خادم تقاضا شد كه مطالعه را فراموش نكنند و به هر سختي كه باشد شعر را رها نكنند .
اما اينكه اين شعر چون انشا است را قبول ندارم . فردين جان شما مثال بياور كه مثلا كجاي شعر از ناب بودن و تصويرهاي بكر خالي است . مثال بزنيد .
البته يك اشتباه تايپي اينجا رخ داده و در پايان شعر به جاي پرندگان ( در جمله ي آخر ) پرنده نوشته شده .
سلام
بيشتر شبيهه انشا يا چيزي مانند ان است خيلي بايد مطالعاتتان را زياد كنيد ذهن رابايد موزون كنيد تا بتواند مطالب ذهني وادبي خودرا به عنوان شعر نگارش كنيد