با سلام و درودوتشکر بابت حضور سبزوصميميتون
شعر زيبا و خواندني داشتين.
صبح،گنجشکها روي طناب دار
نيامدنت را جيغ مي زنند!
تصوير جالبي بود
خوشحال مي شم باز هم به بنده سربزنيد.در پناه حق
سلام
با شعر سپيدي از خودم به روزم
و منتظر حضور سبزتون
يا حق
ديروز اينجا بارون يه نوکي به زمين زد
بغضهايم رابه ابرها ميدهمو قلبم رااز نام تو لبريز مي کنمباران که بباردآواز قلبم شنيدني است
بسيار زيبا بود.
خوشحالم کردي دوست عزيز
با سلام و عرض ادب:سرکار خانم ابراهيمي
درسته شعر رو به سادگي آمده ولي کاش اين ذهن که کلمه برايش پرسه ميزند روي صندلي مي نشست وجان طبيعي تري به ذهن ميداد تا سيگار بکشد چاي بخورد و سرفه کند هر چند مي خورند مي کشند مي کنند چند تا فعل پشت سر هم کمي توي ذوق ...
شب که مي شود بيداري کلمه .... تا آخر کاري شاعرانه و يا بهتر بگم کاملن کوششي نبوده شعري با تخيل و تصوير نسبتن خوب بود
و در مورد شعري که براي حضرت شاملو نوشتيد صميمانه تشکر مي کنم اما اين شعر به قوت شعر اولي نبود
زيرا خدا .... (زيرا) در شعر اضافه است وبعد بي اسب به ميدان جنگ سرازير شد تا اينجا شعر تمام مي شود ودو سطر بعد اضافه هستند البته به نظر من جسارت منو ببخشيد مانا ونويسا باشيد
سلام دوست عزيز
سال نوتون مبارک
ممنون از اين که به کلبه ي کوچيک من سر زدي
وبلاگ جالبي داريد و شعرهاتون هم قشنگ و دلنشينه
با اجازه لينکتون مي کنم
شما هم اگه دوست داشتيد اين کار رو بکنيد
بازم بهم سر بزنيد
موفق و پيروز باشيد