وبلاگ :
پرسه درخيال
يادداشت :
نشست ادبي
نظرات :
3
خصوصي ،
25
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
نامه اي از مهرزاد مقدس به نگاه
هر چه بيشتر مي انديشم كمتر مي رسم به اينكه حضور من بي شباهت نيست به مگسي كه در درياچه اي روي دانايي آب نشسته باشد جهت رفع خستگي . نميدانم كه مي تواند كه كه حتي اعتقاد داشته باشد اين را مثل اينكه با دست خودت گور خود را حفر و در آن دراز بكشي . دوست من ! نوشته هاي ما را اثر ادبي مي دانند . يعني اول بر اثر گذار بودنش تاكيد اشت و بعد بر وجه ادبي آن . پس چرا تو خود معتقدي كه ما خود خواهان زبوني ايم در پستوي كلمات . آيا ناگاه كلماتي وزن مي كنيم و به نخ مي كشيم كه موجب تفريحمان گردد ؟ نمي دانم . اما اين را كه از تو شنيدم نا خود آگاه به آن گفته انديشه كردم . هيچگاه نخواسته ام و به ياد ندارم كه خواسته باشم غوطه خورم در مستي زايش يك قطعه . بيشرمانه ترين كاري كه تو قصد داري بكني اين است كه كلمات را براي لذت خود بخواهي . دوست دارم اين را زنا بنامم و همبستري با كلمات و بدتر . اين كار بيشرمانه اي ست كه تو قصد داري بر سر كلمات هوارش كني . اگر دوني و نالايق دامن كاغذ را آلوده مكن . وگرنه وامدار آنهايي اگر بيهوده سخن فرمايي . عباس معروفي جايي مي گويد مخاطب مهمترين يا پايه ي يك ستون ادبي است . و تو اول بايد بداني كه داري براي كه مي نويسي . حتي اگر اين مخاطب سايه ات باشد . آنگونه كه هدايت مي گويد . من براي سايه ام مي نويسم . اي دوست . شايد مخاطب را گم كرده اي . نمي دانم درست است يا نه چرا كه بسيار دانسته هايم را بر پايه هايي وانهاده ام كه تو بنا كرده اي . و اين سخت آزارم مي دهد . فرو افتادنت را نمي توانم رخصت كنم . حتي به سخره گرفتن خودت را با خرفهاي پوچ كه در اثبات ادعاهاي پوچ واگويه مي كني . حرفهايي كه احساس مي