درود . داستانهايت را خواندم و نظر اتم را نوشتم . نميدانم خوانده اي يا نه . حالا كه مي نوشتم مصعب حسيني آمد و داريم بحث مي كنيم در مورد دكتر علي شريعتي و غيره . خيرالله هم كه نوشته درد است البته از يك جهت درست گفته . از جهتي ديگر اما داستان سوم داسيتان خوبي است . داستاني كه الان فرستاده اي را هنوز فكري نكرده ام برايش .
راستي خانم ابراهيمي نشست ادبي را ادامه مي دهد و اين براي من خيلي با ارزش است . خبر خوش آيندي است . داستانهايت را آنجا هم خواهيم خواند . جبرئيل سلام مي رساند .
از اينكه نشست را ادامه مي دهيد بسيار سپاسگذارم .
اميدوارم هميشه و هميشه و هميشه اين نشست پايدار باشد .
بازم سلام ...
ممنون از نظزتون . منتظر نظرات و انتقادات بيشتر هستم .
ببخشيد ديگه داره وقتم ( اين نيمساعت ) تموم ميشه .
تا بعد
ماهي قرمز با روسري مشكي
گفت: حيف ... لعنت به اين گربه سياه .
نگاهش را از تنگ بي ماهي گرفت و كتش را پوشيد و از در خانه پا به كوچه گذاشت . در را كه قفل كرد به جهت مخالف صداي سازي كه از چند خانه آنطرفتر مي آمد از خانه دور شد.
-------------------------------------------------------------------------------------
حالا سلام
اين هم يه داستان ديگه
موفق باشيد
سلام.نشست خواهيم داشت!
داستان شما هم كه به قول خيرالله درد بود خودتان هم قبول داريد كه يك سال از مطالعه دور بوديد درك ميكنم خود من دو سال دور بودم حالا كه برگشتم خيلي برام سخت شده اما دارم لذت ميبرم!
شما هم حتما با لذت بنويسيد مثل گذشته!
داستانتان را براي نقدي بهتر به نشست خواهم برد و جواب را در همين جا خواهم نوشت!
دوستان موفق باشيد!
سلام ....
ببينيد من به خاطر اين نشست ادبي بود كه دوباره شروع كردم به داستان نوشتن
اين را خودتان خوب ميدونيد . من تو اين يه يسال و خرده اي دو تا دونه داستان نوشتم . ولي به خاطر اين نشست بود كه تا ساعت 2.5 نصف شب صبر كردم و نشستم كتاب خوندم تا ذهنم يه خورده بوي داستان فراموش شده بده . ميدونسد كه من هر روز مجبورم ساعت 6.5 صب از خواب بيدار شم . بدون اينكه ظهر تعطيلي داشته باشم براي استراحت . يا اينكه وقتي كه من دارم اينترنت كار مي كنم قيد نهار را بايد بزنم . بخاطر اينكه اين نشست را دوست دارم . بي خيال گشنگي تا ساعت 9 شب . پس تو را خدا تعطيلش نكنيد . دلم به اين خوشه كه يه جايي داره داستانم نقد ميشه . پس خواهش دارم .
درود . از اينكه باعث همه ي مشكلات من بودم بسيار متاسفم و عذر مي خواهم . بعد از اين مزاحم نخواهم شد . اميدوارم اين نشست ادبي تعطيل نشود و ادامه يابد . من چاكر همه ي دوستان هستم .
سلام.البته اينجا ننوشتم كه جلسه داشت خوب پيش ميرفت تا اينكه آقاي مقدسي تشريف آوردند و شاكي شدند از اينكه چرا دارند داستان نقد ميكنند در حالي كه صلاحيت نقد ندارند !(البته در جلسه قبل هم كه مثل اين جلسه ساعت 5 تشريف آوردند فرمودند هيچ كس توي اين نشست نويسنده نيست الا خودم!وكلي حرفهاي ديگر)
خودشان هم ما شااله وقتي بهشان مي گويي حرف بزن ميگويد من آمده ام گوش كنم ! كسي هم كه حرف مي زند را هم قبول ندارد!
با اين وضع به نظر شما ميشود نشست جنگ ودعواي زمان افسري آزاد يا نشستي كه ما در سر داشتيم ؟!نه گمان نمي كنم من اين نشست را برگذار نكرده ام كه به كسي توهين شود ! ما هيچ كدام استاد ادبيات نيستيم چند جوان تازه كاريم كه داريم درست يا غلط اطلاعات ردوبدل ميكنيم !
من اصلا از آقاي مقدسي اين انتظار را نداشتم !شده ايد افسري آزاد دوم ؟!
كمي به حدف فكر مي كرديد اين بلا سر نشست نمي آمد من به قدر كافي درگير هستم نمي توانم مدام دنبال اين باشم كه كي از كي ناراحت ميشود پس فعلا تعطيل تا يه روز ديگه يه جاي ديگه با اعضائ ديگه كه اينقدر از خود متشكر نباشند!
درود . از اينكه گزارش را نوشتيد متشكرم . هر چند خيلي خلاصه بود . در مورد داستان خانم خلوتي اگر اضافه مي كرديد كه من بعد از توضيحات خود نويسنده آنرا در صورت شخصيت پردازي و ايجاد ديالوگ داستان دانستم خوب بود . البته قبلا شايد يك سال قبل هم اين داستان را برايم خواندند و من همين پاسخ را دادم . در آن وقت ايشان در كلاس داستان نويسي شركت مي كرد . در مورد داستان خانم قادپور هم بايد بگويم كه دو بار آنرا خوانده بودم . اين داستان از لحاظ ديالوگ هم هيچ مشكلي نداشت و زيبايي داستان در نبود ديالوگهاي اضافي است .
در مورد علت نااميدي از نشست ادبي توضيح نداديد .