ماهي قرمز با روسري مشكي
گفت: حيف ... لعنت به اين گربه سياه .
نگاهش را از تنگ بي ماهي گرفت و كتش را پوشيد و از در خانه پا به كوچه گذاشت . در را كه قفل كرد به جهت مخالف صداي سازي كه از چند خانه آنطرفتر مي آمد از خانه دور شد.
-------------------------------------------------------------------------------------
حالا سلام
اين هم يه داستان ديگه
موفق باشيد