• وبلاگ : پرسه درخيال
  • يادداشت : داستاني از نشست
  • نظرات : 0 خصوصي ، 22 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + نگاه . داستان خيلي كوتاه 
    جيمز تربر

    James-Thurberبرگردان: مهشيد اميرشاهي


    هنگامي که در را کوبيدند خانم و آقاي گوسفند با دختر عزيز و لذيذشان در اتاق نشيمن نشسته بودند.
    دختر گفت: آقايي دم در است.
    مادرش گفت: جاروفروش است.
    پدر محتاط از جا برخاست و از پنجره به بيرون نگاه کرد و گفت: گرگ است، من دمش را مي‌بينم.
    مادر گفت: خرنشو، جاروفروش است و دمي که تو مي‌بيني جاروست، و به سمت در رفت و آن را گشود و گرگ وارد شد و دختر را برداشت و گريخت.
    مادر گوسفندوار اعتراف کرد: حق با تو بود.
    نتيجة اخلاقي:
    هميشه حق به جانب مادر نيست.
    (خطي که زير هميشه کشيده شده است از طرف پدر و دختر و خود من است.)


    برگرفته از کتاب مرجان 3


    نسخه قابل چاپ
    شناسه : PS1479
    تاريخ ارسال : چهارشنبه 07 شهريور 1386