• وبلاگ : پرسه درخيال
  • يادداشت : داستاني از نشست
  • نظرات : 0 خصوصي ، 22 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + نگاه . داستاني خوب از براتيكان 
    شركا

    ريچارد براتيگان

    richard_brautiganبرگردان: علي‌رضا طاهري عراقي


    خيلي خوشم مي‌آيد كه بنشينم توي سينماهاي ارزان آمريكا كه مردمش با تماشاي فيلم، اليزابتي زندگي مي‌كنند و اليزابتي مي‌ميرند. توي خيابان ماركت يك سينما هست كه آن‌جا با يك دلار مي‌شود چهارتا فيلم ديد. اصلاً اهميتي برايم ندارد كه فيلم‌هايش خوب است يا بد. من كه منتقد نيستم. فقط دلم مي‌خواهد فيلم تماشا كنم. همين كه چيزي روي پرده تكان بخورد برايم بس است.
    سينما پر است از سياه‌ها، هيپي‌ها، بازنشسته‌ها، سربازها، ملوان‌ها و مردم بيگناهي كه با فيلم‌ها حرف مي‌زنند، چون فيلم‌ها درست مثل همه‌ي اتفاق‌هاي زندگي‌شان واقعي‌اند.
    ((نه! نه! برگرد توي ماشين كلايد. واي، خدايا، باني را دارند مي‌كشند.))
    شاعر مقيم اين سينماها منم، اما فكر نكنم از گوگنهايم چيزي به من بماسد. يك روز ساعت شش عصر رفتم سينما و ساعت يك صبح در آمدم. ساعت هفت، پا روي پا انداختم، تا ساعت ده همان طور نشستم و حتي يك بار هم از جايم بلند نشدم.
    رك بگويم، من كشته مرده فيلم‌هاي هنري نيستم. خوشم نمي‌آيد در سينماهاي رويايي، بنشينم لاي تماشاچياني كه عطر دل گرم كننده فرهنگ از سر و كله‌شان مي‌بارد و از نظر زيباشناسي ارضا شوم. اصلاً وسعم نمي‌رسد. ماه پيش نشسته بودم توي يكي از سينماهاي ((دوفيلم فقط هفتادوپنج سنت))ي به اسم ((روزگاري در سواحل شمال)) و كارتوني مي‌ديدم در باره‌ي يك سگ و يك جوجه.
    سگ مي‌خواست يك چرت بخوابد اما جوجه نمي‌گذاشت و ماجراهايي اتفاق مي‌افتاد كه آخرش هميشه يك بلواي كارتوني بود.
    مردي نشسته بودكنار من.
    سفيد سفيد سفيد و چاق و حدود پنجاه‌ساله و بگي‌نگي تاس و صورتش كاملاً خالي از هرگونه از احساس انساني.
    لباس‌هاي كيسه مانند بي مدلش مثل پرچم يك كشور شكست خورده پهن شده بود رويش و انگار در تمام عمر جز صورت حساب نامه‌اي برايش نيامده بود.
    درست در همين لحظه سگ كارتون به خاطر اين‌كه جوجه هنوز نمي‌گذاشت بخوابد يك دهن دره‌اي كرد و قبل از اينكه خميازه‌اش تمام شود مرد بغل دستي من هم دهنش را باز كرد و اين‌طور شد كه آن‌روز در كشور آمريكا، سگ كارتون و مرد، اين آدمي زاد زنده، مثل دوتا شريك خميازه كشيدند.