• وبلاگ : پرسه درخيال
  • يادداشت : داستاني از نشست
  • نظرات : 0 خصوصي ، 22 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + نگاه . 
    کريستين بوبن

    برگردان: نگار صدقي



    شيوة حرف زدن?ات، که زير کلمه?ها خط مي?کشيدي يا برخي از جمله?هايت را با حرکت مچ دست و رقص ملايم بازوانت سبک مي?کردي،
    شيوة مصيبت?بار غذا پختن?ات و يا واگذاري اين کار به شوهرت و يا وقتي که چاره?اي نداشتي درست کردن کرپ؛ يک خروار خمير کرپ که در طول هفته خورد مي?شد،
    شيوة راديو گوش دادن?ات، ساعت هفت بعدازظهر، فرانس کولتور، شبکة فرهنگي راديويي فرانسه، وقتي نام کتاب?هايي را که در مورد آن?ها صحبت مي?شد روي يک تکه کاغذ مي?نوشتي و روز بعد کاغذ را گم مي?کردي،
    شيوة نامه نوشتن?ات به کساني که با تو زير يک سقف زندگي مي?کردند،
    شيوة عصباني شدن?ات وقتي بي?آن?که ملاحت?ات را از دست دهي دشنام مي?گفتي،
    شيوة سياه کردن دفترهايت با نقل قول?هايي که از کتاب?هاي مختلف جمع مي?کردي، و امروز صبح من فکر مي?کنم اين دفترها دقيق?ترين تصوير تو، دقيق?ترين تصوير حرکت تو به سمت اصالت و خلوص هستند،
    شيوة زندگي زناشويي?ات، که همه درها را باز مي?گذاشتي، هرکسي، هرساعتي مي?توانست وارد شود و وقتي از حد مي?گذشت، نفسي مي?کشيدي وهمه?چيز درست مي?شد،
    شيوة خواستن?ات وقتي که خواسته?هايت بر خلاف منطق بود،
    شيوة عکس جمع کردن?ات، وقتي عکس?هاي فرزندانت را در يک آلبوم جمع مي?کردي و بعد خيلي زود فراموش مي?کردي که بايد آن?ها را جمع کرد. وقتي مدت?ها با لبخند، با کمي تعجب به آن?ها نگاه مي?کردي،
    شيوة رنجيدن?ات، وقتي براي انجام کاري تو را به عجله مي?انداختند، زود باش، دير شد. وقتي بچه?هاي کوچک را هم وادار به قطع بازي و خروج از منزل مي?کنند، وقتي به آن?ها يادآوري مي?کنند که زمان مي?گذرد، همين رنج را حس مي?کنند،
    شيوة تعلق تو به همه، در عين عدم تعلق?ات به هيچ?کس،
    شيوة آزاد تو براي آزاد بودن،
    شيوة عاشقانة تو براي عشق ورزيدن،
    ژيسلن! چه?قدر يک تابوت براي گنجاندن اين همه خصلت تنگ است.
    بايد باور کرد که هيچ?چيزِ اين مرگ حقيقت ندارد، که تو باز هم کلکي سوار کرده?اي، همان حرفي که در بارة بچه?هاي شيطان مي?زنند: باز هم چه کلکي سوار کرده. بايد باورکرد که حتي اگر مرگ تو حقيقت هم داشته باشد، تو بي?نظمي زيبايي را در بهشت ايجاد کرده?اي و به همين سرعت دربارت را آن?جا به راه انداخته?اي، يک فرشته براي غذا پختن، يک فرشته ديگر براي آن?که براي تو کتاب بخواند، و موتسارت که هرشب، ساعت هفت بعد از ظهر در راديو خرخر مي?کند.


    برگرفته از کتاب: فراتر از بودن – نشر ماه?ريز
    حروف?چين: فريبا حاج?دايي


    نسخه قابل چاپ