سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پرسه درخیال

صفحه خانگی پارسی یار درباره

تولد

تولدم را

بین چهار دیواری

شمعهای مرده

جشن میگیرم

و می اندیشم

سال آینده

جنازه ی مریم باکره ای را

به دوش می کشند

که هیچ شباهتی به من ندارد!

تورا

بین شمهای مرده

به یاد خواهم آورد

تا روشن شود

تمامی کیکهایی که

خاموشی را

میهمان تولدم کرده اند

وبا نفسهای تو

فوت میکنم شمها را

تا مسیح در من

به آسمان برسد

شاید دیگر هیچ تولدی

با شمعهای مرده

همخوابه نشود! 

 


شعری از خودم

خدای گندم زار

 

ابری شوم

بر سرم سایه دوانیده

وخدایی که لای این گندم زار بود

                                        گم شده

قیل و قال کلاغهای سیاه پوش

                             نبودنت را جار

و صدام را تکه تکه

در پستوی خانه شان

                          پنهان می کنند

 

تو نیستی

          زمین نیست

                    هوانیست

                          خدا نیست

  و گندم زار بدون خدا

خاکستر نشین رویای سبز خویش!


هفت سین

سال نو مبارک

 

 

تاریخ نشست:1/1/1387

اعضا ء:آقای نظام الدین مقدسی،آقای مهرزاد مقدس،آقای دلاور ایزدی،خانم فرزانه ابراهیمی،خانم فائزه خادم،خانم فاطمه مصدق،خانم سمیه قادر پور،خانم فریبا شهریاری

شعرهای خوانده شده:

 

فریباشهریاری:

به سر شب آویخته ام

هواشناس.....

شرق شرق دور خانه تان

کمی مه میبارد

این روزهازنگ میزنم

به هیبت یک آدم آهنی

سیاوش به خودت افتخار کن

فرزند بزرگ شاهنامه ی من

پدرت خیال روزهایی که کمی مه میبارد

آدم آهنی شده ام برایت

چای میریزم

راه میروم برایت

میمیرم برایت

لولای لبهام زنگ زده

مثل همیشه نمی توانم برایت....

دوستت دارم

سیاوش باخودت چتر بردار

هوای شاهنامه این روزها مه میبارد

زنگ میزنم

الو الو

سیاوش.....

........................................................................

سمیه قادر پور:

مرد من،با اینه های شکسته

از لجنهای لجنزار

با طناب فرسوده ی افکارش

به روی صخره های نشسته در تخیل خیس دریا

تور میبافد

برای باله های هوییت احساسم

 

مردمن،تفنگ تعصب در دست

پاسبانی میکنداز

دایره ی سرخ اختیارات

 

مردمن،بالا رفته از درخت سیب

سنگ میزند به شیطان وسوسه ی حوا

وکپک زده در غرور مردانگی اش

فرشته می خواهد از غرایز حیوانی من

به تاوان تاولی طویل

ورم کرده در

انتهای هوسی خاکستری

 

ومن گریخته از تورهای بندگی

با طعمه های اوراق بهادار

کمانی می کشم

طولانی تر از شعاع تصاحب

و فاصله میگیرم از بهشت

بدون سیب

بدون آدم

بدون پرگار